معنی امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، بازجویی , کردن، ازمودن، ازمون کردن, معنی امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، بازجویی پ کردن، ازمودن، ازمون کردن, معنی اkتpاj lcbj، fاxcsd lcbj، kuاdji lcbj، fاx[mdd , lcbj، اxkmbj، اxkmj lcbj, معنی اصطلاح امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، بازجویی , کردن، ازمودن، ازمون کردن, معادل امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، بازجویی , کردن، ازمودن، ازمون کردن, امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، بازجویی , کردن، ازمودن، ازمون کردن چی میشه؟, امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، بازجویی , کردن، ازمودن، ازمون کردن یعنی چی؟, امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، بازجویی , کردن، ازمودن، ازمون کردن synonym, امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، بازجویی , کردن، ازمودن، ازمون کردن definition,